سلام وبلاگ بشدن نیاز داشتم احاسا همین الانمو با کسی به اشتراک بذارم
مامان الان که بیدار شدیم و دور هم جمع شدیم داشت خوابی که دیشب دیده بود رو تعریف میکرد و اون اصلا خبر نداشت دیشب چی به من گذشتهبذا اول خواب مامان رو تعریف کنممامان خواب دیده بود من و ما کلا هیچ کدوم خبر نداریم ولی یه مار خیلی خیلی بزرگ توی شبکه کولر خونه ما زندذگی میکنه و هدفش کلا نیش زدن منهحواسش برای منه و منو هدف میگیرهاز بالا خودشو میندازه روی منتعریفایی که از مار میکنه و اینکه خیلی وقته هست منو به اینکه (ترجمه ) اس میرسونه و منی که دیشب وباره براش راهو باز کردم با اینکه تقریبا یه هفته اس دارم جوابشو نمیدم و باهاش سردماز طرفی دیشب میثم بهم پیامی داد بس عجیبمیثمی که تا دیشب فقط و فقط یه رفیق بود برام یهو بی هوا برگشت گفت لبات خیلی خوشکلهقرار هم نبود لبای منو ببوسه یا پیشم نیست و نخواهد بود ولی کلا داستان رفاقتمون داشت به فاک میرفت که حالا شاید کنترلش کردم و جم شد ولی داستان اینه نمیدونم ماری که مامان دیده ترجمه اس یا میثمو خودش فکر میکنه برمیگرده به امروز که قراره برم مشهدهووووف خدادیشب منم کامل خواب رفتن به مشهد میدیدم و چیزایی که هیچج وقت نبودهخدابخیر بگذرونه بهرحالیا حق حرف شصتو نهم...زندگی بعد از کنکور...
ما را در سایت حرف شصتو نهم...زندگی بعد از کنکور دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : niyazbano76 بازدید : 83 تاريخ : چهارشنبه 8 تير 1401 ساعت: 19:24