حرف شصتو نهم...زندگی بعد از کنکور

ساخت وبلاگ
سلام وبلاگروزگاری میگذرونم بس عجیباحساس میکنم خدا نشسته برای فقط من یه صندلی گذاشته داره نگاهم میکنه ببینه از این یکی چطور عبور میکنمشب های خیلی طولانی دارم میگذرم اونقدر صبح ها دیر شروع میشهواقعا واقعا دلم میخواد بی حس بشمدلم میخواد یجوری عبور کنم از این برهه زمانیخدایا میشه یعنی بیام پست بذارم بگم تموم شد؟وبلاگ به نظرت چقدر باید صبوری به خرج بدم تا وقتی که بیام بگم تموم شدچند شب طولانی دیگه رو باید صبح کنم وبلاگ؟امروز احتمالا فاطمه خاله بیاد پیشمشاید بین کلی حال داغونم شاااید خبر خوبی باشه دیدن یه ادمیزاد که یکم باهاش وقت بگذرونمنمیدونم واقعا درمونده ام و حال این روزام بدجور داغونهبه قول بابا بازم توکل به خدا     یا حق                                                  حرف شصتو نهم...زندگی بعد از کنکور...
ما را در سایت حرف شصتو نهم...زندگی بعد از کنکور دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : niyazbano76 بازدید : 90 تاريخ : چهارشنبه 8 تير 1401 ساعت: 19:24

سلام وبلاگ بشدن نیاز داشتم احاسا همین الانمو با کسی به اشتراک بذارممامان الان که بیدار شدیم و دور هم جمع شدیم داشت خوابی که دیشب دیده بود رو تعریف میکرد و اون اصلا خبر نداشت دیشب چی به من گذشتهبذا اول خواب مامان رو تعریف کنممامان خواب دیده بود من و ما کلا هیچ کدوم خبر نداریم ولی یه مار خیلی خیلی بزرگ توی شبکه کولر خونه ما زندذگی میکنه و هدفش کلا نیش زدن منهحواسش برای منه و منو هدف میگیرهاز بالا خودشو میندازه روی منتعریفایی که از مار میکنه و اینکه خیلی وقته هست منو به اینکه (ترجمه ) اس میرسونه و منی که دیشب وباره براش راهو باز کردم با اینکه تقریبا یه هفته اس دارم جوابشو نمیدم و باهاش سردماز طرفی دیشب میثم بهم پیامی داد بس عجیبمیثمی که تا دیشب فقط و فقط یه رفیق بود برام یهو بی هوا برگشت گفت لبات خیلی خوشکلهقرار هم نبود لبای منو ببوسه یا پیشم نیست و نخواهد بود ولی کلا داستان رفاقتمون داشت به فاک میرفت که حالا شاید کنترلش کردم و جم شد ولی داستان اینه نمیدونم ماری که مامان دیده ترجمه اس یا میثمو خودش فکر میکنه برمیگرده به امروز که قراره برم مشهدهووووف خدادیشب منم کامل خواب رفتن به مشهد میدیدم و چیزایی که هیچج وقت نبودهخدابخیر بگذرونه بهرحالیا حق حرف شصتو نهم...زندگی بعد از کنکور...
ما را در سایت حرف شصتو نهم...زندگی بعد از کنکور دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : niyazbano76 بازدید : 83 تاريخ : چهارشنبه 8 تير 1401 ساعت: 19:24

سلام زیاد نمونده به اخرش دلم یهو میریزه وقتی حرفش میشه وقتی بابا زنگ میزنه خدایا ما قرار هامونو گذاشتیم حرفامونم زدیم نزدیم خدا؟! یاحق حرف شصتو نهم...زندگی بعد از کنکور...
ما را در سایت حرف شصتو نهم...زندگی بعد از کنکور دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : niyazbano76 بازدید : 78 تاريخ : چهارشنبه 8 تير 1401 ساعت: 19:24